( سارا از اصفهان )
یاد دارم در غروبی سرد سرد می گذشت از کوچه ی ما دوره گرد داد می زد : کهنه قالی می خرم دسته دوم جنس عالی می خرم کاسه و ظرف سفالی می خرم ... گر نداری کوزه خالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست عاقبت آهی کشید بغضش شکست اول ماه است و نان در سفره نیست ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوشش برده بود اتفاقا مادرم هم روزه بود خواهرم بی روسری بیرون دوید گفت اقا سفره خالی می خرید...
(فاطمه از شيراز)
پسره میخواسته دختره رو بوس کنه میگه من اولین کسی هستم که میخوای بوسش کنی؟ دختره شاکی میشه میگه بــــله ...خب معلومه اولین نفر هستی ... چرا همه پسرا اول همینو ازم میپرسن ؟!
(علی رضا از شيراز)
قتی خرم دیگه نمیبینم دختر۱۲ساله ای رو که توی خیابون با اون ارایشه عجیب سعی میکنه بگه من ۲۰ سالمه تا بتونه نظره پسری رو که میخواد جلب کنه.
وقتی خرم دیگه نمیبینم خونه ای رو که ۱۷ میلیارد قیمتشه وبرای ساختنش خیلی از حق ها رو زیر پا گذاشته و روی درش با خطی زیبا نوشته بسم الله الرحمن الرحیم!!
وقتی خرم دیگه نمیبینم مادری رو که به خاطره فقر خود سوزی کرد تا بدبختی بچه هاشو نبینه.
وقتی خرم دیگه نمی شنوم مردی که گفت:من به جز محارمم به همه نظر دارم!
وقتی خرم فقط میتونم به این فکر کنم که شمسی خانوم چه گردنبند گرونی خریده بود.یا اینکه حاج اقا دیروز از مکه اومد و همه رو هتل پارس دعوت کرد و 10میلیون پول غذا داد.عجب مرد با خداییه!!!
وقتی من خرم دیگه این افکار منفی رو ندارم وخیلی خوشبختم!!
(سينا از شيراز)
نظرات شما عزیزان:
رها
ساعت15:44---25 اسفند 1390
سلام وبت خیلییییییییییییییییییییییییییی یییییییییییییییییییییییییییییی یییییییییییی عالیه دمت گرم من را میشناسی من خواهرتم خیلی قشنگه دوست داشتم تو را هم دوست دارم ناراحت نباش
بهار
ساعت2:35---15 بهمن 1390
سلام سينا وبت خيلي جالبه اميدوارم هميشه شاد باشي پاسخ:سلام بهار ممنون از نظرت
|